دنیای شعر و هنر پارسی
تا شقایق هست زندگی باید کرد...

نمي دانم که بودي يا چه بودي
ولي بي حرف، قلبم را ربودي
نمي دانم که هستم يا چه هستم
ولي هر لحظه در فکر تو هستم

 

+++++++++++++++++++++++


کاسب کهنه کار من! باز بساط مي کني؟
جنس دلت به شهر ما، خوب فروش مي کند، عشق حراج مي کني؟
قلب اجاره مي دهي؟ نرخ خريدنت مرا، خانه به دوش مي کند...

 

+++++++++++++++++++++++


تو صميمي تر از آني که دلم مي پنداشت
دل تو با همه آينه ها نسبت داشت!

 

+++++++++++++++++++++++


تو اين دنيا، تو اين عالم، ميون اين همه آدم
ببين من دل به کي دادم، به اون کس که نمي خوادم
دلم شيشه، دلش سنگه، واسه سنگه دلم تنگه

 

+++++++++++++++++++++++


نکند يوسف عمرم رود از مصر خيالت
باز آواره تنهايي چاهم بکني...

 

+++++++++++++++++++++++


تو مرجاني، تو در جاني تو مرواريد غلطاني
اگر قلبم صدف باشد، ميان آن تو پنهاني

 

+++++++++++++++++++++++

 

مهربونيات زياده که هنوز خوب و صبورى
مثل يه حس قشنگى، حتى وقتى خيلى دورى

 

+++++++++++++++++++++++

 

دلت آينه ايثار عشق است / نگاهت معني بيدار عشق است
تو در آبادي دل خانه داري / تو را ديدن همان ديدار عشق است

 

+++++++++++++++++++++++


سرود انتظار تو ترانه دلم شده / باز اميد ديدنت بهانه دلم شده

 

+++++++++++++++++++++++


گرچه از فاصله ماه ز من دورتري / ولي انگار همين جا و همين دور و بري
ماه مي تابد و انگار تويي مي خندي / باد مي آيد و انگار تويي مي گذري.

 

+++++++++++++++++++++++


کاش مي شد همدلي را قاب کرد / ساکنان شهر غم را خواب کرد
کاش مي شد نور چشمان تو را / جانشين ثابت مهتاب کرد

 

+++++++++++++++++++++++


نازنين مثل قناري در قفس هر شب هوايت مي کنم / آسمان کوچکي دارم فدايت مي کنم

 

+++++++++++++++++++++++


دل من در سبد عشق به نيل تو فتاد / نگهش دار، به موسي شدنش مي ارزد...

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ جمعه 27 آبان 1390برچسب:, توسط محمد |

صفحه قبل 1 صفحه بعد